این بشر ِ زمینی

Wednesday, November 16, 2005

با اجازه استاد خرسندی

خرسند نامه


چند روزیست که ازکار بی کار شده ام ! متاسفانه یا خوشبختانه هر دو تا چاهی که مشغول تعمیق شان ( با تحمیق اشتباه نشود) بودیم به لایه ای از سنگ ِ سخت یا شاید هم الماس، رسیده است، هر کار کردیم و با هر وسیله ای که خواستیم دو دَرَه شان کنیم ، نشد که نشد. فعلا متخصصین مکتبی نظر داده اند که فقط با مواد منفجره قوی آن هم از نوع اتمی اش میشود آین لایه را سوراخ کرد. احتمالا یکی از کاربرد های مهم سلاح هسته ای که این روزها این همه در بدست آوردن آن اصرار داریم و حاظریم تمام منافع ملی در دریای خزر و روابط اقتصادی و بین المللی را به خاطر آن فدا کنیم به همین دلیل است. (شاید مفید ترین کاربرد این سلاح همین باشد!).ما هم از خدا خواسته دیدیم فرصت غنیمت است و کم هزینه ترین راه برای تفریح و استراحت و تمدد اعصاب، نشستن پای تلویزیون و دیدن ِ شبهای برره است ( آقا با تمام حرف و حدیثهایی هایی که پشت ِ سر ِ این برنامه هست، وقتی که دیگه نمیشه در مورد هیچ مسئله اجتماعی و اقتصادی و سیاسی حتی مهم ترین مسئله روز یعنی انرژی هسته ای، توی روزنامه ها و بقیه رسانه ها اظهار نظر کرد، دیدنش خالی از لطف نیست!).

القصه، این روزها فرصتی دست داد تا برنامه میز گردی با استاد ِ طنز هادی خرسندی را از سیمای شیطان ِ بزرگ ببینم. در روزهایی که از این دیار جز بوی غم و اندوه و افسردگی و سر ِ خوردگی به مشام نمیرسد، دیدن این برنامه و شنیدن اشعار ِ زیبای استاد، بسیار ما را به وجد آورد. این مرد ِ نازنین و با درایت چنان با ظرافت برنامه را پیش برد که مجری، نه راه پس داشت نه راه پیش. خلاصه مطلب اینکه گفت،" فکر نکنید آمریکا برای رضای خدا چنین برنامه هایی را تهیه میکند بلکه آنها هم دنبال منافع خودشان هستند و ما هم باید با آگاهی از همه امکانات موجود، در راه پیشبرد مقاصد خویش از آنها استفاده کنیم( همانطور که رادیو بی بی سی و انگلیسی ها کردند!)". خلاصه عرض کنم برنامه ای بود دیدنی و شنیدنی، مخصوصا اشعارش در مورد چارلی چاپلین و آن خانم ِ شطرنج باز. ظا هرا وقتی آقای رهبر در کسوت ریاست جمهوری بودند، روزی آرزو کرده بودند که کاش ما هم جارلی چاپلینی داشتیم. این هم چند بیتی از آن شعر، بقیه را بعدا درسایت خود آقای خرسندی ببینید.

کاش ما هم چارلی چاپلین داشتیم
فیلم ِ او در خدمت ِ دین داشتیم

یک نفر چارلی ِ خوب و مکتبی
پیرو من، یا خمینی، یا نبی

تا یادم نرفته وقتی به سایت اصغر آقا تشریف بردید گزارشات ِ معالجات سیامک پورزند و این نوشته را که به سبک ِ خاطرات ِ اسدالله علم وزیر دربار است، را حتما بخوانید : عنوانش اینه " هویدا پرسید ارتجاع سیاه چه رنگی است؟"

البته یه وقت خدا نکرده فکر نکنید این بنده حقر ِ چاه کن، زبانم لال، شاه دوست بوده!

هویدا چاپلوسانه پرسید «شاهنشاه بفرمایند ارتجاع سیاه چه جور چیزی هست؟» شاهنشاه فرمودند از چه نظر؟ من برای کنف کردن هویدا عرض کردم آقای نخست وزیر میخواهد بداند ارتجاع سیاه چه رنگی است! شاهنشاه آریامهر فرمودند مشکی!چقدر لذت بردم که پادشاه مملکت با چه دقتی اوضاع کشور را در صورت حاکم شدن ارتجاع سیاه تصویر فرمودند. فرمودند دانشگاه میشود مسجد. هویدا سوال کرد دانشجویان چه میشوند؟ اعلیحضرت فرمودند دانشجویان میروند زندان. هویدا گفت زندان که جای لات ها و چاقوکش هاست. اعلیحضرت فرمودند آنها میروند توی کابینه. هویدا گفت کابینه را که باید متخصصان و تکنوکرات ها تشکیل بدهند. شاهنشاه فرمودند آنها میروند راننده تاکسی میشوند......چقدر خوشم آمد از پادشاهی که جوک چهل سال بعد را سر میز ناهار برای نخست وزیرش تعریف میکند. هویدا وقتی خوب همه اینها را شنید گفت جناب آقای علم لطفاً آن سوس سالاد را رد کنید اینطرف.

Monday, November 14, 2005

قهرمانان ِ بی نصیب


احمدی نژاد در همایش زعفران کاران در خراسانِ جنوبی اعلام کرد که کشاورزان و کارگران که چرخ های اقتصادی مملکت را به گردش در میآورند قهرمانان ِ این مملکت هستد.

نه این که نباشند وصد البته که هستند، ولی این قهرمانان را چه نصیبیست از این اقتصاد ؟ آیا همین قهرمانان نیستند که جمعیت حدود40% ی زیر ِخط فقر را تشکیل میدهند ؟ آیا با عنوان ِ قهرمانی میشود شکم بچه را سیر کرد؟ میشود هزینه خوراک و پوشاک و درمان ِ آنهار را پرداخت؟ میشود آنها را در این رقابت ِ فشرده وِ نا برابر آها را برای قبول شدن در کنکور آماده کرد؟ اینست عدل ِ اسلامی و برابری امت برای بهره مندی از فرصتهای زندگی ؟
کابینه 70 میلیونی و یک نمونه اش وزیر پیشنهادی در دور دوم برای وزارت نفت را دیدیم ! ایشان که از سرداران ِ مستضعف ِ سپاه پاسداران بوده تنها چیزی را که در راه اسلام و مسلمین از دست نداده همین مبلغ ناچیز ِ 50 میلیلارد تومان ِ سرمایه علنی اش است که هزینه خوردو خوراک ِ روزنه اش را کفاف نمیدهد! رسوایی بدانجا رسید که هم ایشان و هم رئیس جمهور ِ عدالت گستر دیدند که تا رسوایی بیشتر از این نشده خود دم ِشان را روی کولشان بگذارند و بروند به همان خدمت گذاری به اسلام و مسلمین بپردازند .

خدا را صد هزار مرتبه شکر که حد اقل حکومت ِ مستضعقین برای سرداران ِ مستضعف ِ سپاه دست آوردی داشت ، بقیه ستمدیدگان هم که هنوز به اندازه کافی فرصت دارند که عریضه هایشان را بنویسند و به چاه های
منتهی به ناجی ِ غایب بیاندازند تا با تعجیل در ظهورش این بیچارگان هم به نوایی برسند . ( قابل ِ توجه کسانی که هنوز سرشان بی کلاه مانده، اینجانب و بقیه همکاران این روزها سخت مشغول ِ تعمیق چاه ها و تحمیق ِ بندگان ِ سراپا تقصیر هستیم که خدا نکرده یه وقت چاه ها از عریضه لبریز نشوند).

Tuesday, November 01, 2005

شرح ماوقع

سلام . امروز دیدم که این وبلاگ بی صاحب را پینگ کردن ، خوب حالا دیگه مجبور شدم دست به افشاگری بزنم و بگم چرا دیگه اینجا چیزی ننوشتم .

اولین دلیلش این بود که چون آقای رئیس جمهور لطف فرمودند و یه ده میلیار تومان ِ ناقابل برا توسعه جمکران و ساختن اتوبان ِ ویژه اختصاص دادند ، این بنده حقیر هم به فکر شغل قبلی که چاه کنی بود افتادم .
بهتر دبدم که هم فال است و هم تماشا و هم صواب دارد که من هم قدمی در رفع مشکلات ِ این جماعت دست به دعا بردارم . گویا از بس مشکلات امت ِ شهید پرور زیاد شده و هیچ را حلی برایش پیدا نکرده ند ، دست به دامان ِ امام غایب شده و چپ و راست مشغول عریضه نویسی برای آن حضرت هستند و از بس در چاه ها انداخته اند عنقریب در حال پر شدن هستند ، مخصوصا این عریضه آخری که هیئت دولت با چه آه و ناله های سوزناکی نوشته و در چاه انداختند . امیدوارم که شما هم هنگام انداخته عریضه در چاه های جمکران این بنده حقیر را از دعای خیر ِ خود بی نصیب نگذارید . (دومین دلیل و ... فعلا طلب ِ شما باشد تا بعد)

وسلام و علی من طبع هدا