این بشر ِ زمینی

Thursday, August 25, 2005

کابینه نظامی- امنیتی

سر انجام 17 وزیر از کابینه احمدی نژاد به تایید مجلس هفتم رسید . فرصتی پیش آمد

تا بعضی از مذاکرات را گوش بدهم. چند مورد به نظرم جالب تر اومد که به عرض

دوستان می رسانم .


عمده ترین مسئله مربوط به اقتصاد اسلامی بود که یکی از نمایندگان گفت که من

نمیفهمم کهاقتصاد اسلامی قرار است چطوری باشد ! اصلا تعریفی در این مورد

وجود ندارد و مشخصنیست که ابتدایش کجاست و انتهایش ، ما اکنون در کجای

این اقتصاد قرار داریم و بعدا چه کاری قرار است بکنیم . (حتما هم وطنان عزیز

تا کنون در طول این 27سال از مواهب این اقتصاد<فقر،گرانی، فحشا،اعتیاد،

رشوه خواری و رانت خواری و باند بازی بنگاه های اقتصادی خود مختار>

برخوردار گردیده اند.

عدم رای اعتماد به نوچه های احمدی نژاد که از شهرداری با خود آورده بود.

بعد از این وضعیت آقای چمران هم ماستش را کیسه کرد و گفت ترجیح میدهد

در شورای شهر خدمت به خلق الله را ادامه بدهد.

مطلب بعدی در مورد وزیر اطلاعات بود و آقای محسنی اژه ای ( ایشان حتما

معرف حضورتانهستند، ماجرای گاز گرفتن و پرتاب قندان) میگفت من ترجیح

میدادم که درخدمت آقای محمدی( وزیرپیشنهادی برای وزارت کشور) و به

عنوان معاون ایشان خدمت کنم .

آقای محمدی را فقط کسانی خوبمیشناسند که از سالهای 60 وبعد از آن

زندانی بوده اند مخصوصا کسانی که جرمشان سیاسی بوده است.

Friday, August 12, 2005

اینترنت موهبتی الهی!

برای آگاهی دوستانی که از من پرسیدند مگر در تابستان 67 چه اتفاقی افتاده لازم دیدم این مقاله آقای نقره کار را عینا اینجا کپی کنم (نقل از سایت اخبار روز) .متاسفانه اون روزا امکانات ارتباطی بسیار محدود بود ، حتی خانواده زندانیان اعدام شده هم بعدها با خبر شدند و خیلی ها هنوز هم نمیدانند که اجساد عزیزانشان کجا دفن شده است . یاد آوری می کنم کسانی را که در تابستان 67 ( حدود پنج هزار نفر )اعدام کردند ، یا مدت زندانشان تمام شده بود و یا در حال گذراندن مدت محکومیت شان بودند .
کشتار دگرانديشان در ايران

مسعود نقره کار

هفده سال از فتوی و فرمان "تاريخي" اَيت الله خمينی می گذرد:"... رحم بر محاربين ساده انديشی است... آقايانی که تشخيص موضوع به عهده اَنان است وسوسه و شک و ترديد نکنند وسعی کنند [اشداعلی ا لکفار] باشند و..."و "محاربين و کفار"هزاران زندانی سياسی و عقيدتی بودند که در بيدادگاه های حکومت اسلامی محکوم به زندان های کوتاه و طولانی مدت شده بودند و دوران اسارت و محکوميت شان را می گذراندند، "محاربين و کفار" هزاران دگرانديش ايرانی بودند که "جرم" بسياری از اَنها هواداری از احزاب و سازمان های سياسی ی مخالف رژيم فقها بود.هفده سال از فرمان "تاريخی" و جنايتکارانه ای می گذرد که در اَن خمينی فتوی داده بود:"... کسانی که در زندان های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند محارب و محکوم به اعدام می باشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با رای اکثريت آقايان حجت السلام نيری (قاضی شرع) و جناب اَقای اشراقی (دادستان تهران ) و نماينده ای از وزارت اطلاعات می باشد... در زندان های مراکز استان کشور رای اکثريت آقايان قاضی شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و وزارت اطلاعات لازم الاتباع می باشد..."با اين فتوی و فرمان در مرداد و شهريور ماه سال هزار و سيصد و شصت و هفت "هيات کشتار" و سربازان بنام و گمنام خمينی و "امام زمان" هزاران قلب عاشق اَزادی را در محاکماتی انتقام جويانه، فريبکارانه و ضد عادلانه ی دو تا سه دقيقه ای مجددا" محکوم و دسته دسته به جوخه ی تيرباران و يا به دار سپردند، قربانيانی که در گورهای دسته جمعی در اطراف تهران و ديگر شهرهای ميهنمان به خاک سپرده شدند تا خمينی بيش از پيش، و بيش از همنوعانش بنيانگذار گورهای دسته جمعی، اين لاله زارهای جاودانه و خونرنگ آزادی در وطنمان، شود.هفده سال از قتل عام تابستان سال هزار و سيصد و شصت و هفت می گذرد، جنايتی که برای چندمين بار ماهيت فقاهت و فقيه را فراروی انسان و تاريخ اش قرار داد. در باره ی اينکه چرا خمينی، اين بار گسترده تر از پيش وجودش را به جنايتی در ابعادی بزرگ اَلوده تر کرد، دلائل سياسی و ايدئولوژيک (عقيدتي) متعددی طرح شده است، نمونه اند اين ها:- برخی هم نظر با اَنچه که خود خمينی نيز در فتوايش دليل اين قتل عام قرار داده، حمله ی سازمان مجاهدين خلق ايران را بهانه ی صدور اين فتوی و فرمان می دانند. اين مجموعه بر اين باورند که حمله ی مجاهدين به غرب کشور خمينی و حکومتيان را دچار وحشت و سراَسيمگی کرد، و او و يارانش بر آن شدند تا با کشتار زندانيان سياسی و عقيدتی هم احتمال همکاری زندانيان در اعتراض و شورش های ناشی از اين حمله را از ميان بر دارند و هم با ايجاد رعب و وحشت، اَشتی ناپذيری خود را با مخالفين حکومت به نمايش بگذارند. - برخی پذيرش پيشنهاد صلح سازمان ملل متحد (قطعنامه ی پانصد و نود و هشت شورای امنيت سازمان ملل) توسط خمينی و "نوشيدن جام زهر" را دليل فتوی قتل عام زندانيان می دانند. در همين رابطه عده ای می گويند خمينی با اينکار می خواست خشم خود را از اين شکست فرو نشاند، عده ای اما بر اين باورند که پايان جنگ، پايان بهانه تراشی برای مشگلات اجتماعی و اقتصادی بود، و اين نگرانی که مردم به خاطر اين دست مشگلات دست به اعتراض و شورش بزنند وجود داشت، و خمينی بر اَن شد تا با زماندگان احزاب و سازمان های سياسی را قتل عام کند تا سازمان دهندگان و سامان دهندگان احتمالی اعتراض ها و شورش ها، و نيز شاهدان جنايات زندان ها از ميان بر داشته شوند.- عده ای اما بر اين نظرند که بيش از حمله ی مجاهدين خلق و، و نيز بيش از پذيرش قطعنامه ی شورای امنيت سازمان ملل، خمينی و ياران اش قصد "پاکسازی" ی زندان ها را داشتند. اعتصاب ها و مقاومت ها ی درون زندان، بيماری خمينی و احساس اينکه مرگش نزديک است، و نيز نشان دادن قاطعيتی هراس اَور را صاحبان اين نظر دليل قتل عام سال شصت و هفت می دانند.- برخی فعل و انفعالات درون رژيم و تلاش خمينی برای تحکيم مبانی وحدت در دستگاه حاکمه، در شرايط حضور بحران های اجتماعی و سياسی در سال های شصت و شش – شصت و هفت را علت اين کشتار ها و صدور فتوای قتل سلمان رشدی می دانند و...***همه ی اين دلائل می توانند مطرح و درست باشند اما ريشه و علت العلل اين کشتار و جنايات مشابه توسط موجوداتی هم چون خمينی را بيش از هر چيز می بايد در عدم تحمل دگرانديشی و دگر رفتاری در ذره ذره ی افکار و رفتار اينان و هم پيمانانشان، شبيه به خامنه ای و رفسنجانی و مهره های ريز و درشت حکومت اسلامی، ديد. خمينی و خامنه ای و رفسنجانی ای که فراتر از حکومت اسلامی بخشی از تاريخ ميهنمان بودند و هستند.در نگاهی گذرا اما رخدادنگرانه به تاريخ ميهنمان، و پی گرفتن روند پيدائي، شکل گيری و تداوم پديده ی عدم تحمل و کشتار دگرانديشان، دگر رفتاران و مخالفان سياسی و عقيدتی در يافته می شود که اين پديده به اشکال مختلف و با کاربرد انواع خشونت ها از اَزار و اذيت و تحميق و تحقير و توهين و تکفير تا تبعيد و ضرب و شتم و شکنجه و کشتار، بخشی از ويژگی های تاريخی جامعه ی ما بوده و هست.در تاريخ اسطوره ای مان ماجرای جمشيد و ضحاک، پسران فريدون، ماجرای وصلت زال و رودابه و... را داريم.در تاريخ حقيقی مان حتی زردشت بت پرستان را گمراهان "سيه دل و کژ منشی" ناميد که پيروانشان "از تبه کارانند"، و ماجراهای قسی القلب ها و دگرانديش و مخالف کشانی چون کمبوجه و داريوش بزرگ و اردشير سوم و فرهاد چهارم و شاپور دوم و انوشيروان "عادل" و خسرو پرويز و يزدگرد دوم و... را داريم.و بعد جنايات نمونه وار اعراب و برخی از مسلمانان را داريم، و ماجرای عمر و سعد بن وقاص بر غيرعرب تا کشتار خوارج و قتل علی بن ابيطالب و واقعه ی کربلا و قتل ابومسلم و بابک خرم دين و ديگر فجايع ريز و درشتی که امويان و عباسيان بر سر مخالفان و دگرانديشان اَوردند.حکايت کشتار ابن مقفع ها و بشاربن برد ها و حلاج ها و حسنک وزيرها و عين القضاه ها و شيخ اشراق ها و نسيمی ها و فضل الله همدانی ها و معتزله و... از يک سو، و محمود غزنوی ها و جانورانی چون اميرمبارزالدين ها و... از سوی ديگر بخشی از تاريخمان است.عدم تحمل و کشتار دگرانديشان و مخالفان سياسی و عقيدتی از ويژگی های بيش از پانزده سلسله و دودمانی ست ک در کشور ما و يا بخش هائی از آن، تا پيدائی سلسله ی صفويه، به نوعی حکومت کردند. سلسله ها و دودمان هائی که در اکثر آنان برادرکشی، فرزندکشی و پدرکشی و کورکردن و ميل کشيدن به چشم نزديک ترين اقوام و ياران، برای حفظ قدرت سياسی و بيضه ی اسلام رواج داشت. دوران صفويه را داريم، دوره ای که تعصب و قشريگری و تنگ نظری جزئی از فرهنگ غالب و اَداب و رسوم رايج شد، دوره شاه اسماعيل ها و ملامحمد باقر مجلسی ها. عصری که هدايا و اَذين نوروزی شاهان و شيخانش سرهای بريده مخالفين شد.و اَنچه که شاه اسماعيل با اهل تسنن کرد را داريم، پادشاهی که افتخار کشتار بزرگ مردم تبريز، به دليل بی علاقگی بخشی از مردم آن ديار نسبت به تشيع را يدک می کشد.و بعد حکايات شاه طهماسب و شاه عباس کبير، و نادر شاه و... را داريم.آن هنگام که اروپا روشنگری ملکه فکر و رفتارش بود در سرزمين ما اَغا محمد خان قاجار مشغول در آوردن چشم لطفعليخان به دست مبارک خودش بود تا بعد او را به طرز فجيع به قتل رساند، و سراغ جنايات هولناک کرمان برود. و فتحعلی شاه و ناصرالدين شاه و... شيخ فضل الله نوری ها و... را داريم که رفتار ضدانسانی شان با دگر انديشان سياسی، و يهوديان و، شيخيان و بابيان در تاريخ مان ثبت است.و پادشاهان "مدرن" ای همچون رضا خان و فرزندش محمدرضا شاه را داريم، و ماجرای عشقی و فرخی و ملک الشعرای بهار و حسين فاطمی و کريم پور شيرازی و خسرو گلسرخی و دانشيان، و حديث حزب رستاخيز تاسف بار "اَريامهر" را، و...***ايت الله خمينی و خامنه ای و رفسنجانی و لاجوردی و خلخالی و احمدی نژاد و... و کشتارهای سال پنجاه و هفت – پنجاه و هشت، سال شصت، کشتار بزرگ سال شصت و هفت، قتل های زنجيره ای و... نشانگر تداوم همين بخش ازتاريخ ننگين و شرم اَور ميهنمان هستند. اَيت الله خمينی عدم تحمل دگرانديشان را پيش از به قدرت رسيدن اش تبليغ و ترويج می کرد، و در قدرت مطرح ترين چهره و نماد چنين ويژگی ای در افکار و رفتار شد. او کشتار مخالفان خود و دگرانديشان سياسی و مذهبی را از کوچه ها و خيابان های ميهنمان، وسپس تر از بام های مدرسه ی رفاه و علوی اَغاز کرد. و به کردستان و ترکمن صحرا و ديگر نقاط ميهنمان کشاند. کشتارهائی که در سال شصت افزايش کم مانندی پيدا کرد و در سال شصت و هفت به نمونه ای تاريخی" بدل شد.خمينی سرانجام پس از اَباد کردن و توسعه ی زندان ها و شکنجه گاه ها و گورستان های وطنمان مرد، اما رهروان راه او افکار و رفتار او را پی گرفته اند. قتل های زنجيره ای و اَنچه امروز خمينيست ها با شير شرزه ی اَزادانديشی و اَزاديخواهی در وطنمان، با اکبر گنجی، می کنند ادامه ی راه فرمانده و فتوی دهنده ی کشتار بزرگ مرداد و شهريور سال شصت و هفت است.خمينی مرد، اما فکر و کردار تاريخی و مذهبی او، فکر و کردار عدم تحمل غيرخودی و بر پا داشتن کشتارهای بزرگ از دگرانديشان هنوز زنده است، چنين فکر و رفتاری را، که در ميهنمان عمری چند هزارساله دارند، می بايد به گور سپرد.راه بهشت اَزادی و دموکراسی از فراز اين گور می گذرد.

Monday, August 08, 2005

همدردی با خلق کرد



زنده باد ایران

زنده باد کردستان

از مبارزات آزادی خواهانه خلق های ایران حمایت کنیم . ایرانی آزاد و آباد با آزادی و آبادی

همه نقاط این سرزمین معنا دارد . پس بی اعتنا به یاوه گویانی که خلق های ایران را به تجزیه

طلبی متهم می کنند وقعی ننهیم و با مبارزان این سرزمین از هر ملیت و مذهبی که هستند برای

آزادی ایران عزیزمان از چنگال دژخیمان حکومت جهل و ظلم ولایت مطلقه ، همصدا شویم .

این دژخیمان چهره واقعی و ضد مردمی خود را با گلوله باران و اعدام خیابانی مردم کردستان

هر چه بیشتر نمایان کردند . نگذاریم این ملت مبارز تنها بمانند . به هر طریق ممکن این جنایات

را به گوش تمام مردم ایران و جهان برسانیم.

Saturday, August 06, 2005

تابستان 67

http://koshtar67.blogfa.com/
کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 یکی از تیره ترین صفحات تاریخ جامعه ما است .

مرداد به دنیا آمدم و شهریور رفتم .

با رفتن ِ یاران ِ آشنا ،این هر دو ماه همواره برایم غم انگیزند.

ز خاک ِ من اگر گندم برآید

از آن گر نان پزی مستی فزاید

خمیرو نانوا دیوانه گردد

تنورش بیت ِ مستانه سراید



Thursday, August 04, 2005

مدیریت بحران

متاسفانه جمهوری اسلامی هیچوقت در بحرانهایی که چه در داخل و چه در خارج برایش

بوجود آمده ، هیچگاه تدبیری عاقلانه از خود نشان نداده است . در جریان گروگان گیری

هم دیدیم که چگونه آنها را شتابزده تقدیم بوش کرد .در ماجرای جنگ هم ، چه با کوبیدن

بر طبل جنگ و چه با آن عقب نشینی مفتضحانه بی تدبیری خود را به وضوح نشان داد .

بعد از جنگ هم مسئله زندانیان ساسی را با حذف آنها با نا جوانمردانه ترین شکل، مثلا

برای خودش حل کرد. این نظام سرکوبگر که فقط صدای خود را میشنود و هر گونه فکر

و اندیشه عقیده دیگر را مقایر با موجودیت خود می داند ، همواره آن را بی رحمانه سرکوب

کرده است . قتل مخالفان در خارج و داخل را دیدیم که چگونه با الهام از رافت اسلامی انجام

دادند . اینان که همواره بر پویای و غنای ایدئولوژی خود پای می فشارند ، چگونه است که

هیچ حرف و فکری غیر ِ خود را بر نمیتابند. در جریانات سال 58 در کردستان ، زنان و

دختران کرد را اسیر جنگی و هرگونه تعرض به آنان را حق شرعی خود می دانستند و حال

نیز کوچکترین صدای اعتراض را با خشن ترین شکل سرکوب میکنند . جوانی را که فقط به

خاطر مراسم یادبود کسان مورد علاقه خود( عبالرحمن قاسملو) که به دست دژخیمان همین

علمای حاکم به قتل رسید ، این گونه شکنجه و به قتل رساندند. اعتراض مردم به این جنایت

را نیز با بی تدبیری به بحرانی برای خود و ملت کرد بدل کرند . از مردمی که با بیرحمانه

ترین شکل به اعتراض انان پاسخ داده می شود ، چه انتظاری میرود . مگر فراموش کرده ایم

که همین مسلمین چگونه وابستگان به رژیم پهلوی را چگونه در خیبانها به ماشن بستند و کشاندند

تا جان دادند . حال ازاین مردم که فرزندان ، برادران و پدرانشان را در خیابان به گلوله می بندند

و بی محاکمه اعدام میکنند انتظار دارید که بنشینند و شما را موعظه کنند . همیشه امید داشتم که

دیگر هیچگاه در این سرزمین رنگ خشونتی به شکل قیام را 57 نبینم ، ولی متاسفانه مدیریت

. اسلامی به شکل ولایت مطلقه آن ، ظاهرا سرنوشتی دیگر را رقم میزند.

Monday, August 01, 2005

مطمئن باشید گنجی زنده می ماند


مرده آنست که نامش به نکویی نبرند .

آیا سیاوش مرده است؟ آیا حلاج مرده است ؟ آیا بابک مرده است ؟

آیا بابی ساندز مرده است؟ آیا سعیدی سیرجانی، مختاری و پونده مرده اند؟

به نظرم ، مهم نیست گنجی کی بوده و چه کرده ، مهم این است که در روزهایی

که همه از ظهور فاشیزم می گویند ، او از آزادی بیان می گوید ، از آزادی

عقیده می گوید ، اسرار فاش میکند . هر که مرد میدان است ،

رسا تر از او فریاد بزند ، اسرار هویدا کند . بر کوردلان و حاکمان مطلق و

ظلمت نشینان و دروغ بافان یورش برد ، ما هم او را یاوریم و پشتیبان ، در

این راه مشتی میخوریم و لگدی و فحشی و شاید چند صباحی بازداشت که

خود این روزها افتخاری بس بزرگ است
.